اخلاق اسلامی با اخلاق سکولار و بیدین تفاوتهای اساسی دارد. اخلاق اسلامی مبتنی بر چهار اصل اساسی است:
- خدامحوری
- آخرت گرایی
- کنترل نفس
- الگوگیری از معصومین (ع(
در این مقاله به بررسی اصول حاکم بر اخلاق اسلامی میپردازیم تا با ویژگیهای اخلاق دینی بیشتر آشنا شویم.
چکیده
- اخلاق اسلامی مبتنی بر چهار اصل است: خدا محوری؛ آخرتگرایی؛ کنترل نفس؛ الگوگیری از اهلبیت (ع.(
- اصل اول: خداوند محور همۀ ارزشها است. او کمال مطلق و خالق همه چیز است و سایر موجودات از خدا نشأت گرفته و مخلوق او هستند؛ همۀ کمالات از وجود او متجلّی میشود، لذا هر چیزی به میزان ارتباطی که با خدا دارد از حقانیت و ارزش بهره دارد.
- رفتارهای ارزشی رفتارهایی است که بر اساس رضای پروردگار شکل بگیرد.
- در اخلاق اسلامی و دینی هدف اصلی رفتارهای اخلاقی، تقرّب به خداوند است، هرچند عملی به نفع مردم باشد؛ برای مثال انفاق، عملی اخلاقی-اجتماعی است که اولیاء الهی به قصد تقرب الی الله انجام میدهند.
- از آثار نیت خالص در اعمال این است که انسان از دیگران انتظار پاداش و تشکّر ندارد و عملش موجب نورانی شدن او میشود؛ کسی که همه کارهایش را برای رضای خدا انجام میدهد قلبش محل دریافت حکمتهای الهی میشود.
- اصل دوم: افق نگاه انسان نباید محدود به دنیا باشد که دنیا تجارتخانهای است برای ساختن زندگی ابدی خویش؛ انسان باید اعمالش را با محوریت آخرت تنظیم کند.
- بین اخلاق خدایی و بیخدایان، تفاوتهایی وجود دارد مانند: تفاوت در نحوه ارزشگذاریها که در یکی خدا و گرایشهای معنوی انسان اصل است و در دیگری نفس پرستی؛ همچنین در یکی توجه به زندگی ابدی اصل است و در دیگری دنیاپرستی؛ ثمره این تفاوتها نیز در نورانی شدن و یا ظلمانی شدن انسان است.
اصول حاکم بر اخلاق اسلامی
اخلاق از منظر اسلامی و الهی و همچنین بر اساس متن قرآن کریم مبتنی بر چهار اصل کلی است. این اصول در تبیین چهارچوب اخلاق همواره باید رعایت گردد. اصل اول، اصل خدامحوری است. براساس این اصل، اخلاق اسلامی بر محوریت خدا استوار است. اصل دوم، اصل آخرتگرایی است. آخرت اهمیتی بیش از دنیا دارد. «وَ الآخِرَهُ خَیرٌ وَ أَبقىٰ».[۱] بنابراین رفتارهای ما نباید فقط با نظاره به دنیا شکل بگیرد.
اصل سوم کنترل نفس است. گاهی باید به برخی درخواستهای نفس خود جواب منفی و گاهی هم اگر خدا اذن دهد پاسخ مثبت بدهیم. اصل چهارم اصل الگوگیری از اولیای عصمت و طهارت، یعنی چهارده نور مقدس معصوم (ع) است.
اصل نخست: خدامحوری
نخستین اصل در اخلاق اسلامی و قرآنی مسئله خدا محوری است.
الف- خدا محورِ همۀ ارزشها
در نگاه توحیدی خداوند محور همۀ ارزشهاست. او خالق کل است، «اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ؛ الله پدیدآورندۀ هر چیزی است».[۲] هستی از او سرچشمه گرفته است، ما سوی الله از خدا نشأت گرفته و مخلوق اوست. او (الله( خالق همه چیز است. بنابراین او مالک همۀ موجودات است، چون وجود موجودات از آنِ او است. او مالک حقیقی است و مالکیت ما اعتباری است.
مالکیت اعتباری به اعتبار قانون است، به عنوان مثال اگر کسی به بازار برود و کتابی بخرد، وجود کتاب از آنِ او نیست؛ چون کتاب مستقل از او وجود داشته است. در ازای هزینهای که در قبال کتاب پرداخت میکند اذن تصرف به او میدهند که براساسِ آن میتواند از آن استفاده کند، آن هم نه به صورت مطلق بلکه در محدوده قانون، مثلاً حق ندارد این کتاب را آتش بزند و مال خود را اسراف کند.
تفکر توحیدی اینگونه است. بر پایۀ این اندیشه، ما در اموال خود نیز تنها در حوزۀ احکام الهی میتوانیم تصرف داشته باشیم. مالکیتهای ما، همه اعتباری است و نه حقیقی. مالکیت حقیقی جایی است که کسی به چیزی وجود ببخشد، آن وقت مالک وجودِ او است. پس تنها خداست که مالکِ حقیقی ما و همۀ عالم است. بنابراین، محور وجود ما و هستیبخش ما خدای رحمان است.
در نگاه توحیدی، خداوند کمال مطلق و همۀ حقیقت است «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ».[۳] حق، اوست و هر حق دیگری در ارتباط با او حقیقت مییابد. پیامبراکرم (ص) فرمودند: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ؛ همواره علی با حق است، و حق با علی».[۴] علت این حق بودن آن است که امیرالمؤمنین (ع) ولیّ خداست. همچنین قرآن کریم خدای سبحان را نور معرفی میکند، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ خدا نور آسمانها و زمین است».[۵]
نور، خدا است، بقیه مَثَلهای نور خدا هستند و یا نوری که به خدا مربوط هستند. پس در تفکر توحیدی قرآن کریم، هیچ چیزی نه حقانیت مستقل دارد، نه نورانیّت مستقل و نه ارزش مستقل. کسی ارزشمند است که خدایی باشد، پس اگر انسانی ضد خدا بود ضد ارزش میشود. «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ؛ بریده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد».[۶] ابولهب شخص مشهوری در قریش بود. او عموی پیامبراکرم (ص) و از بنیهاشم بود. با همۀ حسب و نسب وقتی در برابر خدا و دین او میایستد فردی ضد ارزش میشود.
این، نمودی دیگر از تفکر توحیدی است. باید مراقب باشیم که تفکرات توحیدی ما با مبانی اومانیسمِ[۷] امروز دنیای غرب در نیامیزد. ارزشها بنا به اعتقاداتِ اسلامی به خدا تعریف میشود. در عبارت مشهور «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» که یکی از گواهیهای مسلمانان بر اسلام است حتی پیامبراکرم (ص) در رابطه با خدا تعریف میشود. چنین نیست که خدا را به رسولش تعریف کنیم. چون خداوند متعال محور عظمت و همۀ ارزشهاست.
ب- رفتار و کردار ارزشی
اگر خدا محورِ ارزش است عمل ما در چه صورتی اخلاقی خواهد بود؟ اخلاق عبارت است از مجموعهای از رفتارهای ارزشی. اگر خدا محور ارزش است، چه عملی در نگاه توحیدی، عمل اخلاقی به شمار خواهد آمد؟ پاسخ آن که عملی که خدایی باشد و بر مبنای کسب رضای خدا انجام شود. با این تعریف انسان میتواند تمام اعمال خود را رنگ خدایی بدهد، حتی اعمال مباح خود را.
بنابراین اخلاق مجموعۀ حُسن رفتارهای ارزشی و نیکوست و چون در نگرش توحیدی خدامحور ارزش است، در صورتی اخلاق ما به تمام و کمال میرسد که ما خدایی عمل کنیم و در راستای رضوان خدا و طبق فرامین او عمل کنیم. به عنوان نمونه پیامبراکرم (ص) در حدیثی میفرمایند:
نَظَرُ الوَلَدِ إِلَى وَالِدَیهِ حُبّاً لَهُما عِبادَهٌ.[۸]
نگاه محبتآمیز فرزند به چهرۀ پدر و مادرش عبادت خداست.
پس میتوانیم حتی کار عاطفی خود را به قصد بندگی خدا انجام دهیم که در این صورت عمل عبادی موجب نورانیت و تقرب به خدا خواهد بود.
ج- اهداف اخلاق اسلامی
هدف اصلی رفتارهای اخلاقی تقرب الی الله (نزدیکی جستن به خدای متعال) است. حتی اگر در آن عمل نفعی برای مردم باشد. مثالی در این زمینه روشنکنندۀ بحث است. انفاق، عملی اخلاقی – اجتماعی است که آن را به سود دیگران و برای آنان انجام میدهند. باید به بینوایان کمک کرد، به نیازمندان رسیدگی کرد، ایتام را مورد تفقّد قرار داد.
انسان مؤمن باید از مال خود برای آسایش دیگران استفاده کند، این امری مسلّم و بدیهی و از دستورات اولیه دین ماست. حتی این موضوع انسانی باید با نگاه توحیدی انجام شود. در این زمینه به آیات زیر توجه کنیم:
آیۀ اول
اولین آیه وصف مولای متقیان امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (س) و امام حسن ( ع) و امام حسین (ع) و عملکرد سخاوتمندانۀ آنان است. نقل شده است که امام حسن و امام حسین (ع) بیمار شدند. پیامبراکرم (ص) به امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) توصیه کردند که نذر کنند و در صورت بهبود فرزندانشان روزه بگیرند.
آنان سه روز روزه نذر کردند. فرزندان بهبود یافتند و همراه پدر و مادر سه روز را روزه گرفتند. برخی گفتهاند که فضّه، پیشکار حضرت زهرا (س) هم در زمرۀ آنان، جزو روزهداران قرار داشت که در آن صورت خود دلیلی بر عظمت مقام اوست.
«یوفونَ بِالنَّذرِ وَ یَخافونَ یَوماً کانَ شَرُّهُ مُستَطیراً». [۹]
آنها به نذر خود وفا می کنند ، و از روزی که شر و عذاب آن بسی گسترده است میترسند.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) برای سه روز گندم تهیه کردند، و حضرت زهرا (س) گندمها را آرد کردند، سپس خمیر کردند و به تعداد نفرات روزهدار نان پختند. قرصهای نانی که هر کدام در حد غذای یک نفر بود. سفرۀ افطار چیده شد؛ آب و نان. سائلی بر در خانه آمد و خطاب کرد: ای خاندان رسول الله، من گرسنهام، مرا از غذای خود بخورانید حضرت امیرالمؤمنین (ع) نان خود را به سائل دادند.
دیگران هم از او پیروی کردند و قرصهای نان را به سائل دادند و با آب افطار کردند. مانند این ماجرا دو شب دیگر که برای ادای نذر، روزه داشتند نیز تکرار شد. به هنگام افطار در خانۀ آن بزرگواران را زدند و درخواست طعام نمودند. و حضرات معصومین (ع) غذای خود را به ایشان عطا کردند. خداوند دربارۀ کار ایشان و عظمت آن چنین فرمود:
«وَ یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً».[۱۰]
و غذای خود را با وجود علاقه [شان] به آن و از روی محبت خدا به فقیر و یتیم و اسیر انفاق میکنند.
روزهدار غذای افطار را دوست دارد. آن بزرگواران غذایی را که دوست داشتند، سه شب متوالی به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند. خداوند در قرآن نیت آنها و حرف دلشان را به زیبایی بیان میکند:
«إِنَّما نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنکُم جَزاءً وَ لا شُکوراً».[۱۱]
[ و زبان حالشان این است: ] جز این نیست که ما شما را برای رضای خدا اطعام میکنیم و در عوض آن از شما پاداش و حتی تشکر نمیخواهیم.البته خداوند برای ایشان پاداش ویژهای در نظر گرفته که در همین سوره بیان میدارد؛ نعمتهای ویژهای در بهشت که فقط یک مرتبه در قرآن آمده است و معلوم میشود که مخصوص این خاندان است و سپس میفرماید:
«إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً». [۱۲]
همانا این [نعمت و رحمت] پاداشی است برای شما و تلاش شما مورد سپاس پروردگار یکتاست.
ایشان به سائلان گفتند که «لا نُریدُ مِنکُم جَزاءً» و از بندگان خدا پاداش نخواستند. خداوند نیز به آنها خطاب میکند: «إِنَّ هذا کانَ لَکُم جَزاءً»، این بهشتِ باعظمت پاداش کار شماست. همچنین گفتند: «وَ لا شُکوراً»، ما برای این کار چشمداشتِ هیچ تشکری نداریم؛ خداوند میفرماید: «وَ کانَ سَعیُکُم مَشکوراً»، خدا از شما تشکر میکند.
ساختار عمل در اخلاق اسلامی به خوبی در این آیات و رفتار پیشوایان ما نمودار میگردد. اگر کسی با نیت کسب رضایت خدا احسانی کرد و یا کار خیری انجام داد، دیگر منت نمیگذارد و هرگز در پی کار نیک خود زخم زبان نمیزند. البته شکی نیست که اولیاء الهی چنین کاری را به منظور خدمت به بندگان انجام میدهند، اما هدف اصلی آنان کسب رضایت خداست.
آیۀ دوم
آیۀ بعدی توصیف خداوند است از عدهای از مسلمانان:
«وَ مِنَ الأَعرابِ مَن یُؤمِنُ بِاللَّهِ وَ الیَومِ الآخِرِ وَ یَتَّخِذُ ما یُنفِقُ قُرُباتٍ عِندَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُربَهٌ لَهُم سَیُدخِلُهُمُ اللَّهُ فی رَحمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ».[۱۳]
عدهای از اعراب بادیهنشین به خدا و روز قیامت ایمان دارند و هر چه انفاق میکنند به قصد قربت به خداست. آنان برای نزدیک شدن به خدا و کسب رضایت او این کارها را انجام میدهند. نیز برای این که پیامبر (ص) برای آنها دعا کند. «أَلا إِنَّها قُربَهٌ لَهُم»، این عمل که به قصد قربت انجام میدهند، واقعاً آنان را به خدا نزدیک میکند. «سَیُدخِلُهُمُ اللَّهُ فی رَحمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحیمٌ». خدا نیز آنها را به رحمت خود وارد میکند. البته خداوند آمرزنده و مهربان است.
آیۀ سوم
«وَ ما تُنفِقونَ إِلاَّ ابتِغاءَ وَجهِ اللَّه».[۱۴]
جز برای طلب رضای خدا انفاق نمیکنید.
خداوند در این آیه انگیزۀ انفاق را معلوم میکند. داد و دهش با انگیزهها و اهداف بسیاری انجام میپذیرد. برخی دنیایی است و برخی معنوی. بر این اساس هر انفاقی از نظر اخلاق اسلامی و دینی ستوده و اخلاقی نیست. براساس این آیه انفاقی ارزشمند است که در آن جلب رضایت پروردگار هدف باشد. البته خوشحال کردنِ دیگران با انفاق کردن به آنان، تعارضی با کسب رضای خدا ندارد، بلکه در همان راستاست. از آنجایی که خداوند دوست دارد دلِ بندگانش شاد شود، دستگیری و دلخوش کردنِ آنها موجب کسب رضای پروردگار و عملی ارزشمند است.
آیۀ چهارم
«وَ مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ أَموالَهُمُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللَّـهِ وَ تَثبیتًا مِن أَنفُسِهِم کَمَثَلِ جَنَّهٍ بِرَبوَهٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَت أُکُلَها ضِعفَینِ فَإِن لَم یُصِبها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّـهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرٌ».[۱۵]
و مَثل (انفاق) کسانی که اموالشان را برای طلب خشنودی خدا و استوارسازی روحشان (در ایمان و عمل) انفاق میکنند، همچون باغی است در جایی مرتفع که بارانِ تندی بدان رسیده پس میوهای دو چندان دهد، و اگر باران تندی به آن نرسد و باران نرمی بدان میبارد [و بیگیاه نمیماند]، و خداوند به آنچه عمل میکنید بیناست.
خداوند در آیات دیگری از همین سوره انفاق کسانی را که با انگیزه ریایی، «رِئاء النَّاسِ» انفاق میکنند نمیپذیرد و پارهای مسائل منفی را که بر آن مترتب است مطرح میکند.
آیۀ پنجم
«مَثَلُ الَّذینَ یُنفِقونَ أَموالَهُم فی سَبیلِ اللَّه کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَن یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ».[۱۶]
کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند؛ وضع این مال و وضع ایشان همچو دانهای است که کشت شود و هر دانهای هفت خوشه برویاند که در هر خوشه صد دانه باشد و هر دانه هفتصد دانه شود. افزون بر آن برای برخی که بخواهد بیش از این بر آن میافزاید. به راستی خداوند وسعتبخشِ آگاه است.
با مرور دوبارۀ آیات مورد بحث به پارهای تعابیر کلیدی برمیخوریم که بهطور ویژهای هدف و انگیزهای واحد را از عطا و انفاق بیان میکند. کسب رضایت پروردگار امری است که در همۀ آیات بدان اشاره شده است. عبارات «إِنَّمَا نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» در آیۀ نخست، و عبارت «ابْتِغَاء وَجْهِ اللّهِ» در آیۀ دوم، عبارت «قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ» در آیۀ سوم، عبارت «ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ» در آیۀ چهارم و تعبیر «فِی سَبِیلِ اللّهِ» در پنجمین آیه، همگی بیانگر آن است که هدف واحد کسب رضایت پروردگار در همۀ آنها به اتفاق مطرح شده است.
تردید نیست که انفاق عملی است اجتماعی و در خصوص مردم و جامعه معنی مییابد. اما همانگونه که بیان شد این موضوع هیچ منافاتی با رضای پروردگار متعال ندارد. چرا که رضایت خداوند همراستای یاری رساندن به بندگانش است. حال سؤالِ اساسی که در اینجا مطرح است آن که شاید کسی خداشناس نباشد و در پی کسب رضایت خدا نیست، با این حال از سرِ شفقت و دلسوزی یا هم نوعخواهی به دیگران انفاق کند. آیا چنین کسی از نظر اخلاقی کاری ناشایست انجام داده است؟ و در نهایت این کار چه منزلت و ارزشی در اخلاق اسلامی و دینی ما دارد؟
میگوییم قطعاً ایشان هم کار خوبی انجام داده است، اما ارزش این دو متفاوت است. انفاق عمل خیری است، خدا برای کسی که انفاق میکند حداقل در دنیا خیر پیش میآورد و به او جزا میدهد، اما کسی که به قصد رضای خدا این کار را انجام دهد هم به جنبۀ انسانی این کار توجه کرده، و هم کاری توحیدی و معرفتی انجام داده است که دست آخر این کار موجب تقرب او به خدا میشود، «أَلا إِنَّها قُربَهٌ لَهُم».
خداوند هم در دنیا به او جزای خیر میدهد و بلاها را از او میراند و هم در آخرت اجر عظیمی در نظر خواهد داشت. وگرنه انفاق بدون شناخت هم کارِ بدی نیست اما ارزش آن به مراتب کمتر از ارزش انفاق با انگیزۀ کسب رضای خداست. این که انسان برای خدا و به قصد خدا انفاق کند و برای خدا از مال خود بگذرد، نشانۀ قلب توحیدی او و ذکر خدا و توجه به خداست.
د- آثار خدایی بودن نیت
اگر ما کارهایمان را برای خدا انجام دادیم. برای خدا با خانواده، با همسر، با فرزند، با پدر و مادر و یا با دیگران خوشاخلاق بودیم و در این کار قصد تقرب به خدا را داشتیم، طبعاً کار ما آثاری به مراتب بیشتر و والاتر از حالتی را دارد که خدای متعال را در نظر نداشتهایم و صرفاً انگیزههای انسان دوستانه یا پایبندی به همسر و فرزند و پدر و مادر ما را به خوشاخلاقی با ایشان وادار کرده است.
۱– عدم انتظار پاداش و تشکر
یکی از آثار نیت خدایی این است که انسان در برابر لطفش در حق دیگران چشمداشتِ پاداش و تشکری از آنان ندارد، زیرا او کارش را برای رضای خداوند انجام داده است. همانند امیرالمؤمنین و رفتار او به عنوان اسوه اخلاق اسلامی که پیشتر به آن اشاره کردیم.
۲– نورانیت در اخلاق اسلامی
دیگر این که کسی که دنبال رضوان خداوند باشد، خداوند به او و زندگیاش نورانیت میدهد. در آیۀ زیر خداوند به نور بودن قرآن و نورانی شدن کسی که برای رضای خدا از آن پیروی میکند تصریح میفرماید:
«یَهدی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذنِهِ».[۱۷]
خداوند به سبب آن [نور و کتاب] کسانی را که از رضای او پیروی کنند به راههای سلامت هدایت میکند و به توفیق خویش آنها را از تاریکیها به سوی نور بیرون میبرد و به راهی راست هدایتشان میکند.
هر کس که رضوان خدا را بجوید خداوند به وسیلۀ قرآن او را به راههای سلامت هدایت میکند و به او نورانیت میبخشد. به عبارتی سادهتر رفتارهای خدایی به ما نورانیت میدهد.
۳– حکمت در اخلاق اسلامی
یکی دیگر از آثاری که در روایات برای اخلاص آمده این است که خداوند به او حکمت خواهد داد. پیامبراکرم (ص) در این باره فرمودند:
مَا أَخلَصَ عَبدٌ لِلهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَربَعینَ صَباحاً إِلَّا جَرَت یَنابیعُ الحِکمَهِ مِن قَلبِهِ عَلَى لِسانِهِ.[۱۸]
هیچ بندهاى چهل روز براى خدا اخلاص نمیورزد، مگر آنکه چشمههاى حکمت از دلش بر زبانش جارى میشود.
اینجا سؤالی مطرح میشود که بر اساس این حدیث آیا اگر کسی در راه اخلاص و بندگی خالصانه گام نهاد، پس از چهل روز به مقام مخلَصین میرسد؟ نمیتوان به این سؤال پاسخ مثبت داد. زیرا رسیدن به مقام اخلاص کار راحتی نیست، چون همواره مزاحمتهایی برای نفس انسان وجود دارد که از او سلب توفیق مینماید. ولی تردیدی نیست که تلاش در این راه خود مایۀ جلب رضایت خداست و زمینهساز حکمت است. قرآن کریم میفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ».[۱۹]
همانا خداوند کسانی را که زود و زیاد توبه می کنند و کسانی را که در پاکی کوشا هستند دوست میدارد.
خدا کسانی را که خیلی توبه میکنند دوست دارد. اینان همین که خطا میکنند،از کردۀ خود پشیمان میشوند و برمیگردند. در این آیه گفته نشده است که فقط کسانی که هرگز دامن به گناه نمیآلایند محبوب خدا هستند. زیرا انسانهای متقی نیز گاهی خطا میکنند، ولی فوراً برمیگردند و از گناه خود توبه میکنند. خداوند دربارۀ ایشان میفرماید:
«إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّروا فَإِذا هُم مُبصِرونَ».[۲۰]
بی تردید کسانی که تقوا پیشه کردهاند، چون وسوسهای از شیطان به آنان برسد [بیدرنگ] متذکر میشوند و آنگاه بینا گردند.
انسانهای پرهیزگار اگر شیطان آنها را اغوا کند و خطایی از آنان سرزند، زود خدا را به یاد میآورند و دلشان حقیقت را درمییابد و آنها را از حالتی که بر اثر گناه بدان گرفتار میشوند بر میگرداند. بنا به آیۀ پیشگفته خداوند این دست انسانها را دوست میدارد. کسانی که چون خطایی میکنند زود پشیمان میشوند و زنگار گناه از دل خویش میشویند. عبارت «وَیُحِبُّ المُتَطَهِّرینَ» نویدبخش امیدی است در دلهای بندگانِ خدا.
کسی را که برای پاک شدن سعی و تلاش میکند «متطهر» گویند. این سعی و تلاش او را در راه درست وارد خواهد کرد. سعی و کوشش او برای تطهیر خویش موجب میشود که خداوند او را دوست بدارد. اگر تلاش او در این زمینه به چهل روز کشید طبق حدیث مذکور کارهای او رنگ خدایی میگیرد.
به عنوان مثال انسان متقی گاهی عصبانی میشود ولی به محض آن که خدا را به یاد میآورد، کظم غیظ میکند، سائلی دست نیاز به سوی او دراز میکند، او از کمک کردن امتناع میورزد، اما در همان دم با خود میاندیشد که شاید خدای رحمان رد سائل را دوست نداشته باشد. در نتیجه برای جلب رضای خدا به آن مستمند کمک میکند.
یا گاهی برای برادر، خواهر، پدر و مادر، و یا فرزندش هدیهای میخرد و با خود به خانه میبرد، تا دلِ آنان را خوش کند و از رهگذر آن، رضایت پروردگارش را کسب نماید. بر این منوال چهل روز مداوم با انجام دادن کارهایی از این دست میکوشد خدای خود را راضی کند. خداوند حکیم نیز این سعی و تلاش صادقانۀ او را بیپاسخ نخواهد گذاشت و در عوضِ آن حکمت را بر دلِ او جاری خواهد کرد. خداوند متعال در تصدیق این گفتار میفرماید:
«یُؤتِی الحِکمَهَ مَن یَشاءُ وَ مَن یُؤتَ الحِکمَهَ فَقَد أوتیَ خَیراً کَثیراً».[۲۱]
حکمت را به هر کس بخواهد میدهد کسی که به او حکمت عطا شود، حقّا که خیری فراوان داده شده است.
با این نگرش کافی است که چهل روز مداوم کارهای خود را برای خدا خالص و پاک گردانیم تا عطای حکمت نصیب ما گردد. کسی که توفیق حکمت نصیبش شود گفتار و رفتار او، و حتی نگاه کردنِ او حکیمانه خواهد بود، و در یک سخن زندگیاش نورانی میشود. این چیزی نیست جز نتیجۀ رفتار اخلاقی انسان برای خدا.
با این توصیف دو وظیفۀ مهم بر دوش داریم: نخست آن که انسان بااخلاقی باشیم. مثلاً گذشت کنیم و بسیاری مسائل را نادیده بگیریم، در این صورت دیگران از اخلاق و رفتار ما لذت میبرند. دیگر آن که کارها را برای رضای خدا انجام بدهیم. آمیزهای از این دو نگرش، زایندۀ اخلاق دینی است. این نخستین اصل در اخلاق اسلامی است که اهمیت بسیاری دارد.
هـ – تفاوت اخلاق خدایی با غیر آن
پس از بررسی نگاه توحیدی به اخلاق، بد نیست نیمنگاهی هم به اخلاق در نظر بیخدایان داشته باشیم. در نگاه آنان خدا محور ارزشها نیست. البته این بدان معنی نیست که غربیان الزاماً منکر خدا باشند، ولی در رفتارهای خود خدا را ملاک ارزشگذاری نمیگیرند. طبیعی است هنگامی که در امور اخلاقی خود، خدامحور نیستند، مبنا و ملاک ارزشهای اخلاقی در نظر آنان، انسان و نفس او خواهد بود و در آن صورت پرداختن به نفس و لذتهای آن ارزش شمرده خواهد شد.
اینگونه است که برخی رفتارهای اخلاقی غربیان رنگ و ماهیتی دیگر گونه مییابد. اخلاق اسلامی و دینی به ما میآموزد که نفس خود را طبق رضای خدا کنترل کنیم، به این شکل که هر جا خدا راضی است به او میدان بدهیم و هر جا رضایت خدا نیست نفس را از خواستهاش باز داریم. اما در اخلاق غربیان نفس و امیال آن، محور است. تنها چیزی که در میان آنان از اهمیت بالایی برخوردار است این که به دیگران و به لذتهای آنان صدمهای وارد نشود. اگر در امری طرفین راضی باشند هرگونه رابطهای میان آنان عیبی ندارد، کافی است نفس آنان خواهان آن رابطه باشد.
پس اصلاً فضا به کلی عوض میشود. هدف اصلی، تأمین خواستههای نفس انسان میشود نه تأمین رضای خدا، و نه تقرب به خدا. این دو نگرش سمت و سویی کاملاً متفاوت از یکدیگر دارند. جریانهایی هستند که انسان را به دو مقصد مختلف هدایت میکنند و به یک جا منتهی نمیشوند. پس کسانی که میگویند ما در اخلاق نیازی به دین نداریم سخت در اشتباهاند. اخلاق اسلامی و خدایی انسان را نورانی میکند و از اسارت نفس رها میسازد، اما اخلاق اومانیستی او را اسیر نفس میکند.
بر پایۀ این نگرش است که در دنیای متمدنِ امروز، در یکی از شهرهای کشوری مانند آمریکا که داعیهدارِ اخلاق و تمدن است، در یک روز سال، همجنسگرایان جمع میشوند و جشن عظیمی برپا میکنند. کار انسان اگر بر محور خدا نباشد به اینجا میرسد. اگر آن را زیبا میبینند و از آن نیز حمایت میکنند برای این است که مبنای ارزشها را نفس انسانی قرار دادهاند. تفکر توحیدی، ما را به خدامحوری دعوت میکند و تشویق میکند که بندۀ خدا باشیم. شعار تفکر توحیدی بندگی خداست، «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». در آیات آخر سورۀ فرقان، خداوند انسانهای وارسته را در قالب عباد الرّحمن توصیف میکند:
«وَ عِبادُ الرَّحمنِ الَّذینَ یَمشونَ عَلَى الأَرضِ هَوناً».[۲۲]
و بندگان [واقعی خدای] رحمان کسانیاند که بر [روی] زمین با آرامش و فروتنی راه می روند.
در تفکر اومانیستی خدا از محوریت ارزش کنار میرود و به جای او نفس انسان محور ارزشها میشود. از طرفی نفس انسان همچنان که به ملکوت تمایل دارد به خیلی از پلیدیها نیز تمایل دارد. در حوزۀ تفکر توحیدی انبیای الهی به این منظور مبعوث میشوند تا نفس را از پلیدیها به سوی ملکوت سوق دهند، اما تفکر اومانیستی نقطۀ مقابل آن است و میگوید هر چه دوست داشتی همان، ارزش است. در غرب به انسان آزادی عمل داده میشود، اما در آنجا آزادی از قانون ممکن نیست.
دنیای غرب برای قانون احترام بسیاری قائل است. برای مثال در حیطۀ قوانین راهنمایی و رانندگی چنان سخت میگیرند که کسی جرأت تخلف از آن را نمیکند. پس آزادیای که در غرب وجود دارد از چه گونه است؟ با اندکی دقت درمییابیم آزادیای که غربیان از آن دم میزنند آزادی انسان از خدا است. انسان غربی در خود نیازی به قیودی که خدا و انبیای الهی گفتهاند نمیبیند. اندیشۀ بشر چنان به قهقرا فرو میرود که به اینجا میرسد.
همۀ آزادی به زعم آنها همین است. وگرنه قانون روابط اجتماعی به آنان چندان آزادی نمیدهند که هر کس هر طور دوست داشت در خیابان راه برود، تجارت کند، یا به هر نحوی که دوست داشت با دیگران رفتار کند. در غرب در این امور آزادی عمل نمیدهند، فقط آزادی از خدا است که به طرز نامحدودی مجوزش در آن سامان موجود است، که علیالقاعده چیزی جز بیقیدی اخلاقی به بار نخواهد آورد.
کار به جایی میرسد که مقید بودن به قیود الهی و داشتن تقوای دینی منفی تلقی میشود. این همان ابتلائی است که امروز دنیا به آن گرفتار شده و شیوع بسیاری یافته است. گاهی تعبیر «شَرُّ الْأَزْمِنَهِ»، بدترین زمانها در روایات ما ناظر به همین زمان است. در حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین (ع) در وصف آخرالزمان آمده است:
رَوَى الأَصبَغُ بنُ نُباتَهَ عَن أَمیرِالمُؤمِنینَ (ع) قالَ سَمِعتُهُ یَقولُ یَظهَرُ فی آخِرِ الزَّمانِ وَ اقتِرابِ السّاعَهِ وَ هُوَ شَرُّ الأَزمِنَهِ نِسوَهٌ کاشِفاتٌ عارِیاتٌ مُتَبَرِّجاتٌ مِنَ الدّینِ داخِلاتٌ فی الفِتَنِ مائِلاتٌ إِلَى الشَّهَواتِ مُسْرِعاتٌ إِلَى اللَّذّاتِ مُستَحِلّاتٌ لِلمُحَرَّماتِ فی جَهَنَّمَ خالِدات.[۲۳]
اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین (ع) روایت میکند که ایشان میفرمودند: در آخرالزمان و نزدیک شدن آن هنگامه که بدترین زمانهاست، زنانى ظاهر مىشوند که حجابها را برداشته، عریانگری و خودنمائى مىکنند، از دین خارج مى شوند درحالی که در فتنهها داخل مىشوند و به شهوت رانى روى مىآورند و در لذت جوییها شتابانند، حرامهاى الهى را حلال مىکنند و همیشه در جهنم خواهند ماند.
در این حدیث حال بانوانی در آخرالزمان شرح داده شده که در سطح اجتماع -و بلکه در همۀ نقاط جهان – حضور مییابند؛ پوشیدگانِ برهنهای که به فتنهها و شهوتهای جنسی تمایل وافری دارند. طبعاً آنان، این امور پست را ارزش دانسته و آن را بر محبوبیت خدا ترجیح میدهند. محور ارزشگذاریها و تصمیمگیریهای این دسته، از خدا به نفس خویش تغییر مییابد.
با این همه تفاوت هنوز مشترکاتی مثل وفای به عهد، ادای امانت، نظم، رعایت حقوق دیگران، و بسیاری دیگر میان ما هست که هم در حوزۀ تفکر اسلامی از مبانی جدی اخلاق است و هم در تفکر اومانیستی دنیای غرب. اما عفاف، پاکدامنی، تهذیب نفس – به آن معنایی که مقصود ماست – و حبّ خداوند، حبّ اولیای خدا، در اخلاق دنیای غرب اصلاً جایی ندارد. بنابراین این تفاوت در مبنا، تفاوت در روشها را ایجاد میکند. تا اینجای بحث، اصل اول، یعنی اصل خدامحوری مطرح شد و اهمیت آن مشخص گردید.
اصل دوم: آخرتگرایی
اصل دوم در اخلاق اسلامی آخرت گرایی است. آخرتگرایی متمّمی بر بحث خدامحوری است. دنیای غرب بعد از رنسانس[۲۴] یکباره با خدا بیگانه شد و دستاوردهای انبیاء را کنار گذاشت. آنها در ابتدا نگفتند خدا نیست، ولی گفتند کاری نداریم که خدا هست یا نه، ما هستیم و دنیا، ما این دنیا را همچون بهشت خواهیم کرد. بعدها مارکسیستها آمدند و فلسفۀ نفی خدا و ماورای طبیعت را مطرح کردند، آنان نیز در ابتدا نگفتند خدا نیست.
از قول نیچه[۲۵] نقل شده است که گفته بود: خدا دیگر مُرد! نعوذ بالله در اروپا خدا اصلاً جایگاهی ندارد. وقتی خدا را کنار گذاشتند، به طریق اولی آخرت از ذهن آنها بیرون رفت و فقط دنیا ماند. بر پایۀ نگرش توحیدی میدانیم که خداوند بشریت را به حال خود رها نمیکند. خداوند در قرآن میفرماید:
«وَ ما خَلَقنا السَّماءَ وَ الأَرضَ وَ ما بَینَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَروا فَوَیلٌ لِلَّذینَ کَفَروا مِنَ النّارِ».[۲۶]
و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آن دو هست لغو و بیهوده نیافریدیم. آن، گمان کسانی است که کفر ورزیدند، پس وای به حال کسانی که کافر شدند از آتش.
خداوند در آیۀ فوق بر این ایدۀ بنیادی اصرار میورزد که ما این بساط را بر باطل نیافریدیم؛ زیرا این تصوری است که کفار دارند. آنان میپندارند که هدفی در کار آفرینش نیست و سرانجامی جز نابودی و عدم در انتظار نیست. خداوند در ادامه میفرماید:
«أَم نَجعَلُ الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کَالمُفسِدینَ فِی الأَرضِ أَم نَجعَلُ المُتَّقینَ کَالفُجّارِ».[۲۷]
آیا ما کسانی را که ایمان آورده و عملهای شایسته انجام دادهاند همانند فساد انگیزان در روی زمین قرار میدهیم؟ یا پارسایان را مانند پلیدکاران قرار میدهیم؟!
خداوند در این آیه با طرح سؤال وجدان آدمی را خطاب قرار میدهد تا شاید از این راه به خود آید و دست از انکار و کفر بردارد. آیا میشود ما که خدای عادل و حکیم هستیم، انسانهایی را که مؤمناند و عمل صالح انجام میدهند، با آنهایی که فسادکارند یکسان قرار بدهیم؟ آیا میشود ما تقوا پیشگان را مثل خودکامگان قرار بدهیم؟ اگر شما مسئول آفرینش بودید، این کار را انجام میدادید تا خدا این کار را انجام بدهد؟ بنا بر این استدلال آخرت اصلی ضروری و انکارناپذیر میشود.
زندگی دنیا مزرعۀ آخرت است. به تعبیر امیرالمؤمنین (ع) در نهجالبلاغه دنیا تجارتخانۀ اولیای خداست، به این معنا که در آن هم برای دنیا و هم برای آخرت کاری انجام بدهیم. همۀ هدف ما دنیایی نباشد، و دنیا ملاک ارزیابیهای ما قرار نگیرد؛ چراکه برای قبر و قیامت خود هم میباید ذخیرهای اندوخت. این، دستور خدا در قرآن است:
«وَ تَزَوَّدوا فَإِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوىٰ وَ اتَّقونِ یا أُولِی الأَلبابِ».[۲۸]
و برای خود توشه برگیرید که بهترین توشه تقواست، و ای خردمندان از من پروا کنید.
اگر ما آخرت را محور رفتارها و ملاک ارزشگذاریهای خود قرار بدهیم و بدانیم که دنیا بخشی کوچک از زندگی ماست و پس از درنگی کوتاه در دنیا، میخوابیم و بیدار میشویم و آنگاه خود را در صحنۀ قیامت مییابیم، در آن صورت به پا میخیزیم و برای سفر آخرت خود توشهای برمیگیریم. خداوند متعال در آیات آخر سورۀ نازعات میفرماید که مردم هنگامی که در قیامت سر از خاک بیرون آورند چنین میپندارند که از زمان مرگ تا قیامت نیم روزی بیشتر در خواب نبودهاند:
«کَأَنَّهُمْ یَومَ یَرَونَها لَم یَلبَثوا إِلاّ عَشیَّهً أَو ضُحاها».[۲۹]
گویی آنها روزی که قیامت را می بینند جز شامگاهی یا صبحگاه درنگ نکردهاند.
با این نگرش خیلی از کارهای اخلاقی را که انجام میدهیم ذخیرۀ آخرت خود قرار خواهیم داد و انتظار نخواهیم داشت که حتماً در دنیا پاداشی بر آن مترتب شود. گرچه در دستگاه الهی اعمال خیر پاداش دنیوی هم دارد اما هدف در آن فراتر از دنیاست. و این موضوع یک پایه و زیربنایی برای مباحث اخلاقی و اخلاق اسلامی است.
پندی از بزرگان: استادی داشتیم که اصحاب با تقوایی داشت؛ از جمله آنها سیدی از سادات شهر همدان بود که جوانی خوش سیرت بود. وی مراقب و مجاهد بود و استقامت داشت و در خدمت استاد به تحصیل علم فقه و تزکیه نفس مشغول بود. روزی چنین اتفاق افتاد که فردی از همان شهر، از یکی از برادران این سید شکایت کرد که وی در یکی از امور مربوط به تجارت، کوتاهی کرده است. استاد به سید دستور داد که در این باره به برادرش بنویسد و وی چنین کرد و وقتی نامه را خدمت استاد آورد، ایشان مشاهده کرد که نامه انباشته از ملامت به برادرش است که رفتار بدی کرده است و چنین رفتارهایی او را نزد مردم بیاعتبار میکند و به کسب او صدمه میزند و همین موضوع به زیان اخروی برای او منجر میشود. وقتی استاد نامه را مشاهده کرد که وی زیان دنیوی را بر زیان اخروی مقدم داشته، فرمود: «این نامه به نامۀ اهل غفلت شبیه است و انسان بیدار یاد دنیا را بر یاد آخرت مقدم نمیدارد». آل سید غفور، ترجمه اسرار الصلاه میرزا جواد ملکی تبریزی، ص ۷۸.
تردید نیست که به دنیا هم باید رسید، اما در حدی که به آخرت ما آسیب نرساند و رابطۀ ما را با خدا خراب نکند. در دنیا به حلال آن باید قانع بود و از زیادهخواهی پرهیز کرد؛ چراکه ممکن است ما را در دامن حرام بیندازد. همواره باید در نظر داشته باشیم که خداوند، ما را برای دنیا نیافریده است و در پس این زندگی کوتاه، حیاتی جاودانه هست. در ادامه به دو حدیث در این باره اشاره میکنیم. پیامبراکرم (ص) فرمودند:
الدُّنیا مَزرَعَهُ الآخِرَهِ.[۳۰]
دنیا کشتزار آخرت است.
نیز امیرالمؤمنین (ع) فرمودند:
فَإِنَّ اللَّهَ سُبحانَهُ قَد جَعَلَ الدُّنیَا لِمَا بَعدَها.[۳۱]
خداى سبحان دنیا را براى بعد از آن [آخرت] آفریده است.
دانشجو در شب امتحان درس میخواند و وقت خود را با مهمانی رفتن و فیلم دیدن تلف نمیکند. حتی ممکن است برای رسیدن به هدف خود که همان موفقیتی است که در آینده انتظارش را میکشد، شبهای زیادی را نیز بیخوابی بکشد. دنیا را باید اینگونه دید. دنیا مقدمهای است برای آخرت. پس باید در همه کار به اصل آخرتگرایی توجه کنیم. این نگاه در شکل دادن به مسائل اخلاقی بسیار اثربخش است. بزرگی به من میفرمود: هر وقت خواستی اخلاق بگویی ابتدا از معاد بگو، چون معاد پایۀ اخلاق اسلامی است. اعتقاد به معاد باعث میشود که انسان با حس و هوای دیگری کار میکند.
خداوند دنیا را برای پس از آن آفریده است. مَثلِ دنیا همچون دانشگاهی است که دانشجویان با این امید در آن قدم میگذارند که پس از مطالعۀ تحصیلات خود روزی از آن فارغ شده و بیرون روند. هیچ دانشجوی با درایتی به دانشگاه نمیآید که خوشگذرانی کند و صرفاً مدتی را در آن بگذراند. حتی برای برقراری روابط سالم و دوستانه به دانشگاه پای نمینهند، پا نهادن به دانشگاه و تن دادن به دورههای آموزشی بلندمدت آن، برای روابط دوستانه با دیگران، هدفی منطقی نیست.
خداوند نیز ما را به دنیا نیاورده که شصت، هفتاد سال عمر خود را به خوشگذرانی سپری کنیم. چرا که اگر چنین هدفی داشت لازم بود اسباب عیش و خوشی را به طور کامل برای انسان فراهم میساخت. حال آن که چنین نیست. همچنین ما به دنیا نیامدهایم که صرفاً با یکدیگر خوب رفتار کنیم. خداوند دنیا را به منزلۀ دورۀ دانشجویی و به منزلۀ مقدمهای برای جهان آخرت آفریده است تا انسانها را در آن بیازماید و به تناسب رفتار و کردارشان مَرتبت دهد و جایگاهی فراخور آن در سرای آخرت برای آنها تعیین کند. خداوند در قرآن میفرماید: «وَ الآخِرَهُ خَیرٌ وَ أَبقىٰ؛ و آخرت بهتر و پایدارتر است».[۳۲] این آیۀ شریفۀ قرآن نیز تأکید میکند که آخرت هم بهتر است هم پایدارتر.
اصل سوم در اخلاق اسلامی: کنترل نفس
اصل دیگر در اخلاق اسلامی و تربیت دینی مسئله مجاهده با نفس و کنترل نفس است. در فرهنگ غرب رساندن نفس به لذتها یک اصل است اما در فرهنگ اسلامی کنترل نفس یک فضیلت شمرده میشود و در روایات از آن تعبیر به جهاد اکبر شده است.
اصل چهارم در اخلاق اسلامی: الگوگیری از معصومین (ع(
یکی از اصول مهم در اخلاق اسلامی انتخاب الگوی مناسب میباشد. الگوگیری از اولیای الهی و معصومین (ع) به عنوان یک اصل اساسی در اخلاق اسلامی مطرح میشود. اما در مقابل عرفانهای کاذب قرار دارند که هر کدام شیوهای خاص را معرفی میکنند. که البته اینگونه راههای اختراعی در فرهنگ دینی ممنوع است.
[۱]. و آخرت بهتر و ماندگارتر است؛ سورۀ اعلی، آیۀ ۱۷٫
[۲]. سورۀ رعد، آیۀ ۱۶٫
[۳]. این از آن روست که خداوند، خود حق است؛ سورۀ حج، آیۀ ۶٫
[۴]. بحارالأنوار، ج۱۰، ص۴۳۲٫
[۵]. سورۀ نور، آیۀ ۳۵٫
[۶]. سورۀ مسد، آیۀ ۱٫
[۷]. انسانگرایی؛ هر نظام فسلفی یا اخلاقی که آزادی و حیثیتِ انسان مرکزیت آن را تشکیل میدهد. این نام به طور اخص به نهضتی گفته میشود که در قرن چهاردهم در اروپا به وجود آمد و آن نوعی طغیان علیه سلطۀ علمای دین و الهیات در قرون وسطی بود.
[۸]. بحارالأنوار، ج۷۱، ص۸۰٫
[۹]. سورۀ انسان، آیۀ ۷٫
[۱۰]. همان، آیۀ ۸٫
[۱۱] .سورهٔ انسان، آیۀ ۹٫
[۱۲]. سورۀ انسان، آیۀ ۲۲٫
[۱۳]. سورۀ توبه، آیۀ ۹۹٫
[۱۴]. سورۀ بقره، آیۀ ۲۷۲٫
[۱۵]. سورۀ بقره، آیۀ ۲۶۵٫
[۱۶]. سورۀ بقره، آیۀ ۲۶۱٫
[۱۷]. سورۀ مائده، آیۀ ۱۶٫
[۱۸]. عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۶۹٫
[۱۹]. سورۀ بقره، آیۀ ۲۲۲٫
[۲۰]. سورۀ اعراف، آیۀ ۲۰۱٫
[۲۱]. سورۀ بقره، آیۀ ۲۶۹٫
[۲۲]. سورۀ فرقان، آیۀ ۶۳٫
[۲۳]. من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۳۹۰.
[۲۴]. دورۀ احیاء و تجدد در ادبیات، صنایع و علوم اروپا در اواخر قرن ۱۵ و اوایل قرن ۱۶٫
[۲۵]. فریدریش ویلهلم نیچه از فلاسفۀ قرن نوزدهم آلمان است. در سال 1844 م. در «روکن» از ولایات ساکس به دنیا آمد و به سال 1900 در شهر «وایمار» درگذشت.
[۲۶]. سورۀ ص، آیۀ ۲۷٫
[۲۷] . سورۀ ص، آیۀ ۲۸
[۲۸]. سورۀ بقره، آیۀ ۱۹۷٫
[۲۹]. سورۀ نازعات، آیۀ ۴۶٫
[۳۰]. عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج۱، ص۲۶۷٫
[۳۱]. نهجالبلاغه، ص۴۴۶٫
[۳۲]. سورۀ أعلی، آیۀ ۱۷٫
منبع مقاله: